kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۳۸۷۸
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۳
یک شهید، یک خاطره

آب‌تنی 

 
 
 
مریم عرفانیان
یادم هست توی زمین‌های کشاورزی‌مان هندوانه می‌کاشتیم. صبح به صبح می‌رفتیم آنجا و تا عصر مشغول کار می‌شدیم. ماه رمضان بود و هوا خیلی گرم. دو، سه سال از علی‌اکبر کوچک‌تر بودم. دیدن هندوانه‌ها عطشم را بیشتر می‌کرد. داغی هوا آن‌قدر شدید بود که طاقتم طاق شد و گفتم: «بیا روزه‌مون رو باز کنیم. شاید یه ساعت دیگه بتونم تحمل کنم؛ ولی تا غروب نمی‌تونم.»
در همان نزدیکی چاهی وجود داشت، برادرم مقداری از آب چاه را توی گودالی ریخت و شروع به آب تنی کرد!
با تعجب به او که بعد از آب تنی روی حصیری استراحت می‌کرد، چشم دوختم! تازه فهمیدم با این کار می‌خواست شدت گرما بر تشنگی‌اش تأثیر نگذارد و تا افطار روزه‌اش را باز نکرد.
بر اساس خاطره‌ای از شهید علی‌اکبر آذربار
راوی: برادر شهید